معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

چکاب ماهانه

خوشمل مامان دیروز عصر خواب خواب بودیم . موبایل من زنگ خورد بیدار شدم از مطب دکتر صالح زاده بود منشی دکتر آقای صحرایی گفت معین و نمیارین مطب ؟؟؟؟؟؟ من فکر می کردم دوشنبه 11 وقت داریم نگو که برای 10 وقت داشتیم کلی شرمنده شدم و زود زود آماده ولی خواب آلوی من پسته مامان خوابیده بود بابا رضا دفترچه و پرونده شما رو برد گذاشت برای نوبت تا شما از خواب بیدار شی و ما بریم جگر خان بیدار شدن و رفتیم . آقای دکتر عصبانی کلی مارو تشویق کرد به خاطر عشق مامان که خدا رو شکر نرمال نرمال ما هم از مامان زهرا تشکر می کنیم که بیشتر زحمتهای شما رو می کشه . از سوپ درست کردن هر روزه شما تا کارهای دیگه... باباجونم که عاشق شماست . ( آناجون گفته معین هرچی دوست داشته...
11 آذر 1392

هورااااااااااااا از پله پایین اومدم

بعد از تلاش چند روزه عشق مامانی دیشب بالاخره تونست از پله آشپزخونه پایین بیاد . انقدر ذوق کرده بودی و می خندیدی الهی قربون این خنده های شیرینت  دیشب شیطونیت گل کرده بود  عاشق پتوی آبی هستی بغلش می کنی و می خوابی باهاش چرخ می زنی ، با پتو کشتی می گیری هر بلایی بگی سر این پتو میاری شما گل پسر         الان پشیمونت می کنم از پتو بودنت         آخیییییییییییی سیر شدم از پتو خوردن حالا ببینم چی خوشمزه تره   میرم سراغ شال و کلاه پدرشون و در میارم حالا سرحال میرم لالا کنم     خدایااااااااااا...
11 آذر 1392

برای پسرم

  پسرم ایمانت را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن زندگی شگفت انگیز است         فقط در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی                      ...
10 آذر 1392

شیطونی صبح زود

جیگر مامانی این روزها سحر خیز سحر خیز شدی دورت بگردم 6:30 بیدار می شی این عکس و چهارشنبه از شما گرفتم قبل از اینکه برم اداره . تا از خواب بیدار میشی پیش به سوی اسباب بازی ها الهی مامان دورت بگرده خوشمزه من عشق مامان در حال سخنرانی       مراحل ماشین خوری         ...
9 آذر 1392

عشق مامان و بلدرچین

خوشگل مامانی دوشنبه 4/9/92 رفتم برات بلدرچین و تخم بلدرچین خریدم . اون روز تخم بلدرچین و برای اولین بار خوردی نوش جونت فردا سه شنبه هم سوپ بلدرچین خوردی الهی من قربونت برم . ببخشید این روزها انقدر شیطون شدی که وقت عکس گرفتن ندارم . 1 عکس جا مونده از پست قبلی     این تخم های خوشگل بلدرچین ...
6 آذر 1392

بی خوابی

چند  شبه شیطونیت گل می کنه و نمی خوابی تا ساعت 1 بازی  میکنی الهی من قربونت برم که با دوست کوچولوی تازه به دنیا اومدت صدا به صدا می دین و گریه می کنین. نی نی کوچولو که اسمش آراد و چهارشنبه به دنیا اومده از اتاق خواب طبقه دوم اون گریه می کنه و از طبق اول شما داد می زنی . نی نی بودن شما یادم افتاده که شبها گریه می کردی تا صبح باید بیدار می موندم . چقدر سخت بود ولی برام شیرین بود به خاطر اینکه شما فرشته کوچولو کنارم بودی . قبل از شما انقدر به خواب حساس بودن که اگه 2 شب پشت سر هم بی خواب بودم کلافه می شدم ولی الان 9 ماهه خواب خوبی ندارم ولی به خاطر شما همه چی برام شیرینه . جانم 9 ماه پیش که انقدر کوچمولو بودی   ...
3 آذر 1392

کادوی دایی جون

حسابی شرمنده دایی و زندایی شدیم یادمون رفته عکس کادویی که برا دندونی شما گرفته بودن رو بزاریم تو وب 1 هواپیمای خوشگل که شما هم خیلی دوسش داری . دستشون درد نکنه .     ...
3 آذر 1392

معین و مهمونی با مامان

چهارشنبه شب خاله الناز دوست مامان زنگ زد برای پنج شنبه نهار دعوت کرد که من به خاطر شما کوچمولو گفتم نهار نمی یام بعد از ظهر رفتیم تا خونه تازه عروس و ببینیم . خوش گذشت . پسرم قبل از رفتن بی حوصله بود هرچی من کفش پات کردم شما درآوردی بالاخره بدون کفش رفتیم مهمونی پسر خشنم آماده برای رفتن پسر طلا تو مهمونی هم لالا میکنه .   خاله الناز 1 بلوز خوشگلم به شما کادو داد عکسشو می زارم برات دستش درد نکنه ...
3 آذر 1392

شیطونی های گل پسرم

جیگر مامانی این روز ها ماشااله انننننننننننقدر شلوغ می کنی که مامانی وقت هیچ کاری رو نداره . چهارشنبه بعد از ظهر رفتم چند تیکه برات وسایلی که احتیاج داشتی خریدم بابا رضا ماموریت بود تا اون برگرده ما هم رفتیم خونه شما لالا بودی بیدار شدی و شارژ شارژ آماده شیطونی .  مرکز شیطنت شما شده دور وره مبل هامون فعلا که میز وسط مبلها رو ورداشتیم تا فرشته کوچولو راحت باشی. اون روزم مثل همیشه با مبلها بازی می کردی ولی سخنرانی هم می کردی چند تا از عکسها برات می زام الهی مامان دورت بگرده  که اینقدر بچه خون گرمی هستی و با همه صحبت می کنی البته به زبون خودت قربون این زبون شیرین تر از عسلت. چشم بسته داری سخنرانی می کنی  ...
3 آذر 1392